Choose a language
Thursday, April 25, 2024

میرزاآقا عسگری. مانی

 

ایران، یک مسئلهی جهانی

 

حکومت اسلامی در ایران ماهیت یک گروه دینی - تروریستی را دارد. هم در شکل، هم در محتوا، و هم شیوهی کارش. برای این حکومت ایدئولوژیک، بنیادگرا و تروریست، جان مردم ارزشی ندارد. در آرژانتین، در لبنان، در عراق و افغانستان یهودی و مسلمان را با عمیلت تروریستی میکُشد.

 برای این حکومت ، رأی مردم ارزشی ندارد، رأی مردم را آشکارا میدزد. برای این حکومت جهان و جهانیان ارزشی ندارند.

 گروه های تروریستی چه هنگامی که برای رسیدن به حکومت اقدام میکنند، چه هنگامی  که به حکومت میرسند، نگاه، شیوه و ایدئولوژی تروریستی یکسانی دارند. آنها جهان را دوبخش می دانند:

1 -  یکی همین جهان واقعی که آن را آزمونگاهی میدانند برای پیاده کردن فرامین الله، و شهادت در راه فرامین او. این فرامین به صورت فرامین حکومتی تغییر شکل دادهاند.

2 - جهان خیالی دیگر که عبارت است از بهشت برای مردان خدا (همان تروریستها) و جهنم برای بیباوران به دین و الله.

 

دولتهای ایدئولوژیک و تروریست مردم جهان را دو دسته می دانند:

 1- خودیها و سرسپردگان به حکومتشان که نمایندگان الله بر زمیناند، و حق آسمانی دارند برای هرکاری که بخواهند انجام دهند.

            2 - ناخودیها و مخالفان حکومت که دشمنان نظام زمینی الله به حساب میآیند، و عناوینی همچون کافر، مفسد فیالارض، ضد انقلاب، ضداسلام، ضد خدا و ضدپیامبر دارند. همهی این ضدیتها از نطر حکومتهای توتالیتر دینی و تروریستی، به صورت مخالفت با حاکمان و نظام تروریستی جلوه میکنند! یعنی هرگونه انتقاد به این حکومتها یا مخالفت با روشها و اعمال سران و مسئولین شان، به ضدیت با دین اسلام و الله تعبیر میشود.

 

حکومتهای تروریستی دارای وطن نیستند. آنها جهانوطناند! یعنی همهی جهان را حق مسلم خود میدانند. چون جهان مال خداست و اینان جانشین خدا بر زمیناند. بنابراین در ذات ایدئولوژی چنین حکومتهائی، میل به تصرف جهان و ایجاد یک حکومت الهی و یکدست در جهان، امری کاملا عقلانی و الهی است و باید برای رسیدن به آن تلاش کنند. حتا اگر دهها جنگ جهانی لازم باشد، یا لازم بدانند کرهی زمین با ترور و با بمب اتمی و جنگ نابود شود، دست بکار خواهند شد (البته اگر بتوانند و بشود)، چرا که تصرف جهان برای بهسازی آن به سبک حکومت اسلامی ایران، وظیفهای است الهی و اسلامی که نمایندگان مستقیم الله که همانا آخوندها و همانندانشان باشند باید آن را سرانجام دهند.

 

حکومت اسلامی در ایران یک حکومت تروریستی است. زیرا:

 

الف: پایههای ایدئولوژیاش را از قرآن میگیرد که در آیاتی متعدد از «مسلمانان» فرمان قتلعام دگراندیشان را داده، و از آنها خواسته است جهان را مطابق میل الله سازماندهی کنند.

 

ب : در قانون اساسی ایران درج شده است که انقلاب اسلامی ایران باید به تمام جهان صادر شود. یعنی، جهان باید توسط آیتاللهها از راههای ترور، جنگ، نیرنگ، تقیه، تبلیغ، توطئه، به تصرف درآید.  در نگاه سران این حکومت، هدف، وسیله را توجیه میکند. بنابراین به هرجنایتی دست زده و میزنند.

 

پ : حکومت الله در ایران، کشور ایران را به گفته ی رفسنجانی:«غنیمت اسلام» میداند و نه کشور خود. این حکومت ایران را سکوی پرش به سوی تصرف منطقه و سپس جهان میداند.

 

 ت:  این حکومت، جهان مسلمانِ غیرشیعه را وهابی یا منحرف میداند. جهان غیرمسلمان را جهان کافران میداند. مرگ بر آمریکا و اسرائیل و انگلیس و فرانسه سرمیدهد.

 

ث:  حکومت آیتاللهها، شبکههای اطلاعاتی، مزدور و تروریستی را در تمام جهان گسترش داده و بارها تأکید کرده که اگر غربیها علیه منافع حکومت الهی در ایران اقدامی بکنند، آنها را در خانهها، خیابانها و شهرها خودشان نابود خواهد کرد. (رفسنجانی و سران سپاه ایران بارها چنین جملاتی را بیان کردهاند.)

ج: این حکومت با دموکراسی دشمن است. با آزادی اندیشه و بیان و باورهای دگراندیشان دشمن است. با آزادی احزاب غیرخودی دشمن است. با اکثریت مردم ایران را که نمیخواهند در شکم متعفن یک حکومت تروریستی باقی بمانند سرکوب میکند. به زندانیانِ زن مرد تجاوز جنسی کرده و سپس آنها را اعدام میکند. به باور اسلامگرایان، اگر زنان با کره اعدام شوند ممکن است به بهشت بروند، لذا پیش از اعدام، بارها به دختران تجاوز جنسی کرده و آنگاه آنان را اعدام میکنند. مأموران این حکومت اعضاء داخلی بدن کشتهها و اعدامیهای جوان را فوری بیرون می آورند تا به بدن سران مسئولین نظام پیوند بزنند یا آنها را بفروشند. این حکومت از بازماندگان اعدامی ها پول گلولههای مصرف شده را هم با قیمتی بسیار گزاف میگیرد و حتا به خانواده ی آنها اجازه نمیدهد برای مرگ آنها مراسم اسلامی برپاکنند.

چ: حکومت تروریستی در ایران ناگزیر است با سران و نمایندگان کشورهای دیگر برسر میز مذاکره و معامله بنشیند. بنابراین مجبور است برخی ضوابط حکومتهای امروزی را ظاهرا رعایت کند. بنابراین در اقداماتی حساب شده:

 انتخابات نمایشی راه میاندازد،

 ضمن طراحی برای تولید بمب اتمی، با نهادهای بینالمللی گفتگو و وقتکشی میکند،

 ضمن بیان علنی نابودی اسرائیل، درعضویت سازمان ملل باقی میماند،

 ضمن زیرپاگذاشتن تمامی حقوق بشر، منشور آن را امضاء میکند،

 ضمن مداخلهی تروریستی در کشورهای همسایه، با آنها «روابط ظاهر دیپلماتیک» برقرار میکند،

 ضمن ضدیت ایدئولوژیک با کمونیسم و بیخدائی، با کرهی شمالی و چین و ونزوئلا و فیدل کاستر زدوبند سیاسی راه میاندازد،

 ضمن دروکردن مردم ایران و کشتار و سرکوب آنان، دم از مشروعیت و حضور میلیونی آنان در پشت حکومت میزند.

 

حکومت اسلامی در ایران یک نهاد تروریستی بزرگ است که رسما با نمایندگان کشورهای دیگر در حال معامله و رفت و آمد است، و در همان حال رؤیای نابودی یکایک آنان را در سر، و نقشهی مصادره یا نابودی بشر را در تاریکخانهی ایدئولوژی خود طراحی میکند. امکان هیچگونه تغییر بنیادین در درون این رژیم و به دست جناههای آن وجود ندارد. اختلاف و  نزاع جناههای این حکومت با یکدیگر بر سر تقسیم قدرت و ثروت است.

 

اکثریت مردم ایران با تمامیت این رژیم مخالفاند. مردم ایران بدنبال یک حکومت سکولار، دموکراتیک، مدرن و امروزی هستند.مردم ایران با تمایلات غربگرایانه ی خود میخواهند با جهان دموکرات برپایهی استقلال، حقوق برابربینالمللی، حقوق بشر و قوانین سازمان ملل، زندگی شایستهای داشته باشند. اکثریت مردم ایران بمب اتمی نمیخواهند، نابودی کشورهای دیگر را نمیخواهند، جنگ طلب نیستند، از تروریسم دولتی و گروهی متنفرند، آزادیخواه و جهانگرا هستند. مردم ایران میخواهند از حکومت اسلامی گذرکنند. آنان به یاری همهی کشورها و ملتهای دموکرات هستند. برای داشتن آیندهای مطمئن برای جهان، باید به ایرانیان کمک کرد تا حکومت تروریستی و بنیادگرای اسلامی در ایران را از سر راه خود بردارند.

معامله یا روابط دیپلماتیک با تروریسم بینالمللی،- چه به شکل سازمان و گروه مخفی داشته باشد، چه شکل حکومت و دولت. امری ناپذیرفتنی است. علیه تروریسم در همهی شکلهای آن متحد شویم.

Javad Asadian

 

جواد اسدیان

متن سخنرانی در متینگ "آزادی به جای جمهوری اسلامی"

که از سوی "اتحادیۀ بمب را متوقف کنید!" در یکی از مراکز شهر برلن در تاریخ چهار شنبه، پنجم آگوست 2009 برگزار شد.

 
جمهوری ایرانی
 

همه می دانیم که هم اکنون، ایران در شرایط انقلابی به سر می برد. تمام تدابیر حکومت اسلامی برای سرکوب و مهار جنبش آزادیخواهانۀ مردم، نتیجه ای وارونه به بار آورده و رژیم را بیشتر در باتلاقی که به آن گرفتار آمده، فرو برده است. دختران شجاع و زیبای ایرانی و جوانان جان برکف که هر روزه در خیابان ها تظاهرات می کنند، حکومت اسلامی را به چنان بن بستی دچار کرده اند، که راه گریزی برای آن، در چشم انداز نیست. هر آنچه را که رژیم در بارۀ مقبولیت و نفوذ خود در جامعه، در سی سال گذشته، با قدرت پول و تلاش پادوهای خود و همرایی غرب، ، در ایران و خارج جای انداخته بود، تظاهر کنندگان به مدت چند روز، از میان بردند.

جنبش مردمی ایران، در روزهای اخیر بُعدی تازه یافته است. این کیفیت تازه، نمایانگر رشد و سمت و سوی آیندۀ حرکت های مردمی ست. برای نخستین بار، شعار سرنوشت سازِ " آزادی، استقلال، جمهوری ایرانی" در تظاهرات صدها هزاران نفری مردم، بر زبان ها جاری شد. در تضاد و در مخالفت با نظام موجود که بر فقه اسلامی استوار است، مردم بر "جمهور ایرانی" تأکید داشتند که می بایست جایگزین این رژیم پیشاتاریخی شود. میرحسین موسوی در پیوند با این شعار، به شتاب موضعی دشمنانه گرفت و در مصاحبه ای با قلم نیوز، در تاریخ اول آگوست 2009 اعلام کرد که حرکت های مردمی باید در چارچوب قوانین موجود و برای حفظ نظام اسلامی انجام گیرند! موسوی، یک بار دیگر اصرار داشت که بیان کند؛ او از نظام "جمهوری اسلامی" نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر پشتیبانی می کند و بس. واقعیت این است که وی، وَ دیگر اصلاح طلبان حکومتی و پادوهای آنان در خارج از کشور نمی خواهند و نمی توانند دریابند که رنسانسی در جامعۀ ایرانی در "محدودۀ  فضای خصوصی" انجام پذیرفته که شعار "جمهوری ایرانی"، نمودِ کنونی و بیرونی آن است. بنا بر اندیشه های دکتر گرهارد شایت از وین، جمهوری اسلامی با اجرای خشونت بار احکام و فقه اسلامی در " محدودۀ عمومی" توانست این محدوده را قبضه و از پویایی عمومی و رشد دیالکتیکی آن تا اندازه ای، جلوگیری کند. مردم نیز، که بر خلاف سنگواره گی اندیشۀ حکومتی، بهنگام با جامعۀ جهانی زندگی می کنند، ناگزیر شدند، محدودۀ دگرگونی های عمومی را به "محیط خصوصی" منتقل کنند. در درازای این سه دهه، رنسانسی در "محیط خصوصی" جامعۀ ایران که در حقیقت، همان "محدودۀ عمومی" واقعی ست، اتفاق افتاده است، که با تمام توان خود، دارد شیرازۀ حکومت اسلامی را برای همیشه از هم می پاشاند.

به چند جنبه از این رنسانس که سرنوشتِ آیندۀ ایران را روشن کرده است، اشارتی می کنم:

1.     گرایش به نهادینه شدن برابری زن و مرد؛

2.     گرایش به رعایت و احترامِ حقوق همجنسگرایان؛

3.     همبستگی شهروندی با حقوق اقلیت های دینی و بویژه با شهروندان بهایی که رژیم در تدارک نابودی آنان است.

4.     دوستی با کشورهای دوست ایران و بیزاری از سیاستِ یهودستیزانۀ حکومت اسلامی و نیز، بیزاری از طرح نابودی اسرائیل بوسیلۀ حاکمان اسلامی.

5.     دوستی و همراهی وهمرایی با کشورهای متمدن و تلاش برای نهادینه کردن حقوق بشر در ایران.

6.     اما مهمترین رویداد که در رنسانس نوین جامعه، یعنی در " محدودۀ خصوصی" و به دور از چشمان هرزۀ حکومت اسلامی افتاده است، تلاش مستمر برای احیای ارزش های بهنگام فرهنگ و تاریخ ایران در همۀ زمینه ها بوده است که فشردۀ آن، همان شعار " جمهوری ایرانی" در کنار آزادی و استقلال است.

از همینرو، شگفت آور نیست که میرحسین موسوی و هوادارن بادکنک بدستش در خارج از کشور، با ژرفتر شدن جنبش مردمی، قبای خود را به احکام اسلامی ولایت، بیاویزند.

در روز یکشنبه، دوم آگوست 2009، تلویزیون حکومتی، دادگاه های نمایشی دوم خردادی ها را اجرا کرد که متهمین در کنار توضیح اصل ولایت فقیه، به جد اعتراف می کردند که تقلبی در انتخابات صورت نگرفته است. تجربۀ شوهای اعتراف گیری، اما نشان می دهند که اعتراف کنندگان از چنگال دژخیمان رهایی نخواهند یافت و به گونه های متفاوت از میان برداشته خواهند شد.

جنگ قدرت در میان جناح های گوناگون حکومت، نظام اسلامی را هر چه بیشتر در بحرانی که بوجود آمده است، غرق خواهد کرد و نشانه ها همه از آن حکایت دارند که این رژیم، هر روز به انتهای خود نزدیکتر می شود. همزمان با تضعیف جناح های حکومت، جنبش مردمی، ژرفتر شده و دیری نخواهد پایید که همخوان و هماهنگ با گنجینه های فرهنگی این کشور، به رهبری نوین خود، چهره ای سزاوار و شایسته خواهد بخشید. اگر حسین موسوی و دیگر اصلاح طلبان حکومتی، علاقه ای به بقای فیزیکی خود دارند، گزینۀ دیگری ندارند، جز دوری از جعل و تعصبِ "جمهوری اسلامی، نه یک کلمه بیشتر، نه یک کلمه کمتر"، وَ نیز، پذیرش خواست تظاهرکنندگان برای استقرار حکومتی دمکراتیک و ایرانی.

سیاستمداران اروپایی، بویژه سیاستمداران آلمان که با مماشات و اجرای سیاست " گفتگوی انتقادی" با آخوندها، بربریت و خشونت وصف ناپذیر حکومت اسلامی را از افکار عمومی غرب پنهان کرده بودند، امروز نیز تلاش می کنند که افکار عمومی را از مبارزۀ مردم ایران برای تغییر رژیم، به سویی که خود می خواهند، منحرف کنند. آنان، بیشتر مدعی هستند که جنبش آزادیخواهانۀ مردمی، تنها برای باز پس گرفتن آرایی ست که در آن تقلب صورت گرفته است. محدود کردن وقیحانۀ جنبش و تنزل آن به درگیری ای برای پس گرفتن آرا، همان تلاشی است که از موسوی و لابی های خارج از کشور نیز، آرام و خواب را گرفته است.

به نمونه ای اشاره می کنم:

بنیاد هاینرش بُل، وابسته به حزب سبزهای آلمان، به سنتی آخوندی و اسلامی روی آورده است و در جلسه هایی که برای پادوهای رژیم برگزار می کند، از شرکت کنندگان با انواع غذاهای ایرانی و چلوکباب کوبیده استقبال می کند. همزمان با بذل سخاوتمندانۀ پول مالیات دهندگان آلمانی از سوی بنیاد هاینریش بُل، حزب سبزهای آلمان از قانون شرم آور هارتس 4 دفاع می کند که خود آن را در مجلس آلمان به تصویب رساند. این قانونِ ضد انسانی، میلیون ها کودک و شهروندِ آلمانی را به فقر مبتلا کرده است.  

باری، سیاست مماشات با حکومت اسلامی، تا کنون تنها به بسطِ شرایطی مناسب یاری رسانده است که برای اجرای هدف های تجاوزکارانۀ رژیم، ضرورت حیاتی داشته اند. پس از انقلاب اسلامی در سال 1979 و بویژه پس از جنگ ایران و عراق، آخوندها سه هدف وابسته به هم را همزمان دنبال کرده اند:

1.     جمهوری اسلامی را به سلاح های هسته ای تجهیز کنند تا ظاهراً حمله از بیرون را ناممکن کنند؛

2.     سازمان های تروریستی مسلمان را زیر رهبری حکومت اسلامی متحد کنند تا بتوانند اسرائیل را از نقشۀ جهان محو کنند؛

3.     کشورهای اروپایی و ایالات متحدۀ آمریکا را مجبور کنند، امنیت رژیم را تضمین کنند.

پیامدِ سیاست مماشات، از سویی کشتار هزاران ایرانی است که قربانی بربریت حکومت اسلامی شده اند، و از دیگر سو، رشدِ خطری است که رژیم با دستیابی به تسلیحات هسته ای و تولید بمب اتمی، متوجه تمام جهان کرده است.

باید بدانیم و دریابیم که خطرِ سیاست مماشات غرب با حکومت اسلامی، خود، کمتر از خطر تسلیحات هسته ای و بمب اتمی اسلامی رژیم نبوده و نیست. 

خوشبختانه، بحرانی که سراپای رژیم را فراگرفته است، اینک دامنگیر سیاست مماشات نیز شده است. تمام تلاش لابی های حکومت اسلامی و غرب، به گونه ای خنده آور بر این، متمرکز شده است که رنگ اسلامی سبز را به جنبش مردمی تحمیل کنند و وقتی که تلاش آنان برای پوشاندن انواع جامۀ سبز بر تن تظاهر کنندگان با ناکامی روبرو شد، اکنون، بر آن شده اند تا به ایرانیانی که در خارج از کشور تظاهرات روزانه برپا می کنند، بادکنک سبز بدهند که فیل آقایان را هوا کنند!

در پایان، اما با اطمینان می توانم بگویم که فیل پادوهای حکومت اسلامی در خارج از کشور و اصولاً لابیگری به سود حکومت جهل و جنون نیز، دارد به پایان خود می رسد.

زنده باد ایران.
 
 

 

 

فراخوان " اتحادیۀ بمب را متوقف کنید " برای متینگِ:

 

آزادی به جای حکومت اسلامی

 

همبستگی با جنبش آزادیخواهانۀ مردم ایران- رژیم ایران را به رسمیت نشناسید و از آن پشتیبانی نکنید!

 

مکان: Brandenburger Tor, Berlin Mitte

چهارشنبه، 5 آگوست 2009 ، ساعت 18.30

 

پس از سی سال دیکتاتوری، پایان کابوسی به نام حکومت اسلامی، ممکن شده است. رژیم، پس از کودتای انتخاباتی در 12 یونی، آخرین تظاهرهای "جمهوری" و " دمکراسی" را از دست داد. رژیم، تنها با کاربرد زور علیه جنبش گستردۀ مردم می تواند قدرت را حفظ کند. ترس مردم فروریخته است. مردم، دیگر از تهدیدهای خامنه ای و سرکوب لجام گسیختۀ شبه نظامیان هراسی نداشته و به سکوت تن درنمی دهند.

در ایران دیگر، سیاست "بر روال گذشته" امکان پذیر نیست. اما، پیروزی جنبش آزادیخواهانه نیز، حتمی نیست. پس از شکست قابل پیش بینی همۀ مصالحه های درون حکومتی، نگرانی از برپایی یک دیکتاتوری نظامی وجود دارد. همزمان، حاکمان تلاش خواهند کرد که با تمام توان، برنامۀ هسته ای را به پیش ببرند تا بتوانند قدرت را حفظ کرده و یا جنون آخر الزمانی خود را با یک جنگ اتمی در خاور نزدیک، متحقق کنند.

تظاهرکنندگان در ایران، سوء تفاهم ناپذیر، روشن کردند که برای چنین جنگی تلاش نخواهند کرد. آنان، در برابر شعارهای جنگ طلبانۀ رژیم؛ "مرگ بر آمریکا"، "مرگ بر انگلیس"، و "مرگ بر اسرائیل!"، شعار می دادند " مرگ بر روسیه "، " مرگ بر چین"، که دو پشتیبان مهم رژیم هستند. تظاهرکنندگان، با شعارهای خود، همچنین پیام روشنی به اروپا و آلمان فرستادند: در برابر فاشیسم مذهبی در ایران، نمی توان و نمی باید بی تفاوت ماند. اپوزیسیون ایران، نه با اسرائیل دشمن است و نه با هیچ کشور دیگری در خاور نزدیک. در برابر، دشمنانشان، همۀ آنانی هستند که از رژیم حاکم بر ایران، همچنان پشتیبانی می کنند تا که رهایی از دیکتاتوری اسلامی به تعویق بیفتد.

اکنون، اروپا و بویژه آلمان مسئولیت دارند که بالاخره، از هرگونه پشتیبانی رژیم دست بردارند و به خواسته های اپوزیسیون ایران، مبنی بر تحریم های سخت اقتصادی تن دردهند. تضییق های هدفمند اقتصادی، پیش از هر چیز، سپاه پاسداران را که در این میان، بیشتر از 70% اقتصاد کشور را در مهار خود دارد، تضعیف خواهد کرد. در حالی که 80% مردم ایران زیر خط فقر زندگی می کنند، میلیاردها دلار برای برنامه های اتمی و موشکی، برای نظامیان و شبه نظامیان هزینه می شوند. از همینرو، فعالیت شرکت های آلمانی مانند زیمنس، لینده، دایملِر، اشتاینر اس.پ.گ، تیسِن کروپ، ویرت، لورگی... در ایران نه تنها به سود مردم نیست، بلکه برعکس: هر گونه تضمین دولتی و ارسال هر گونه تکنولوژی سطح بالای آلمان، رژیم ایران را در تخریب هر چه بیشتر اقتصاد، در تهدید های جنگ طلبانه اش علیه اسرائیل و همچنین در سرکوب مخالفان، تقویت می کند و به همین دلیل این امر، خرابکاری و توطئه ای مستقیم است علیه جنبش آزادیخواهانۀ مردم ایران. در همین پیوند، ارسال غیر قانونی و جنجال برانگیز تکنیک جاسوسی علیه مردم، از سوی شرکت نوکیا- زیمنس، نمایانندۀ معاملات آلمان با رژیم ایران است.

به مردمی که در ایران با جان خود برای آزادی، حقوق بشر و دمکراسی مبارزه می کنند، و همچنین به حکمرانان ایران باید نشان داده شود، که رژیم آینده ای ندارد.

از همینرو، ما خواهان موارد زیر هستیم:

-         انزوای سیاسی حاکمان ایران، و به عنوان گام نخست؛ به رسمیت نشناختن دولت خامنه ای- احمدی نژاد،

-         ممنوعیت فوری ورود همۀ اعضای دولت ایران، شبه نظامیان بسیجی و اعضای سپاه پاسداران به اروپا،

-         سفر فوری هیئتی از سیاستمداران و وکیلان اروپایی به ایران برای کندوکاو در سرنوشت زندانیان سیاسی و همۀ آنانی  
          که از تاریخ 12 یونی دستگیر و ربوده شده اند،

-         قطع فوری همۀ تضمین های دولتی برای معاملات آلمان- ایران،

-         تلاش فوری برای قانونی کردن تحریم های اقتصادی جدی، از سوی آلمان علیه رژیم ایران، بویژه علیه بخش انرژی
          و سپاه پاسداران.

اتحادیۀ بمب را متوقف کنید, 22 یولی 2009

 

میرزا آقا عسگری (مانی)، شاعر و نویسنده و پژوهشگر ادبی در تبعید.

جواد اسدیان، شاعر و نویسنده، پرزیدنت پیشین انجمن قلم ایران در تبعید.

دکتر کاظم موسوی، سخنگوی حزب سبزهای ایران.

فتحیه نقیب زاده، سینماگر و فعال در فورم صلح برای خاورمیانه، برلن.

مایا زِدن، انجمن یهودیان برلن.

بنیامین کروگر، بک شَلوم.

دانیل فالن اشتاین، هاکادیمه، سخنگوی اتحادیۀ نه- روز قدس.

یوناتان وِکرلِه، از اتحادیۀ بمب را متوقف کنید.